.: کنیز حضرت مادر :.

  • خانه 
  • صفحه انتظار 

داستان اموزنده

14 آذر 1397 توسط مريم تركاشوند

​✨﷽✨
#داستان_آموزنده
✍گویند :صاحب دلى ، براى اقامه نماز به

مسجدى رفت. نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛

پس ، از او خواستند که پس از نماز ، بر منبر رود

و پند گوید…. پذیرفت … نماز جماعت تمام شد.

چشم ها همه به سوى او بود مرد صاحب دل

برخاست و بر پله نخست منبر نشست.

بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.

آن گاه خطاب به جماعت گفت :
✍مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا

 شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد!

کسى برنخاست گفت :حالا هر کس از شما که

خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !

باز کسى برنخاست.گفت : شگفتا از شما که به

ماندن اطمینان ندارید ؛ و براى رفتن نیز آماده

نیستید
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: انتظار لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

.: کنیز حضرت مادر :.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • انتظار
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس