.: کنیز حضرت مادر :.

  • خانه 
  • صفحه انتظار 

حکایت

25 دی 1397 توسط مريم تركاشوند

​#حڪایت‌آمـــوزنده
✍بهلول هارون را در حمام دید و

گــفت: به من یڪ دیـــنار بدهڪاری

طلب خود را می خـــواهــم.
?هارون گـفت: اجازه بده از حمام

خارج شوم من ڪه اینجا عـریانم

و چــیزی ندارم بدهــم.
?بهلول گفت: در روز_قیامت هم

این چـنین عریان و بی چیز خواهی

بود پس طلب دنــــیا را تا زنده ای

بده ڪه حــمام آخــرت گـرم است و

دسـتت خالـــی!!
?

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: انتظار لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

.: کنیز حضرت مادر :.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • انتظار
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس