.: کنیز حضرت مادر :.

  • خانه 
  • صفحه انتظار 

داستان

23 آذر 1397 توسط مريم تركاشوند

​❤️

روباهي از شتري پرسيد:

عمق اين رودخانه چقدر است؟

شتر جواب داد:

تا زانو

ولي وقتي روباه توي رودخانه پريد ، آب از سرش هم گذشت!

روباه همانطور که در آب دست و پا مي زد و غرق مي شد به شتر گفت:

تو که گفتي تا زانووووو!

و شتر جواب داد: بله ، تا زانوي من ، نه زانوي تو!

هنگامي که از کسي مشورت مي گيريم بايد شرايط طرف مقابل و خودمان را هم در نظر بگيريم.

«لزوماً هر تجربه اي که ديگران دارند براي ما مناسب نيست»
 

 نظر دهید »

تلنگر

23 آذر 1397 توسط مريم تركاشوند

​#شیخی_که_عاشق_دخترکافرشد??
✍شیخ که ناگهان مجذوب دخترک شد ، نتوانست نگاهش را از وی بردارد و لحظاتی به طور مداوم به او نگاه کرد. عشق دخترک در دل شیخ افتاد. فورا از مناره پایین آمد و بدون اینکه نماز جماعت را برگزار کند ، مسجد را ترک کرد و به در خانه دخترک رفت.
پس از در زدن ، پدر دخترک در را باز کرد. شیخ خود را معرفی کرد و ماجرا را گفت و سپس از دخترک صاحب خانه خواستگاری کرد. صاحب خانه هم موافقت خود را اعلام کرد و گفت: با توجه به جایگاه و شهرت شما ، بنده هم موافقم ازدواج شما هستم اما مشکلی وجود دارد و آن هم این است که ما کافر هستیم.

شیخ که فریب شیطان را خورده و کاملا عاشق شده بود فورا گفت: مشکلی نیست. بنده هم کافر می شوم. بلافاصله هم خروج خود از اسلام را اعلام کرد و کافر شد.
سپس پدر دخترک گفت: البته قبل از ازدواج باید با دخترم هم دیدار کنی تا شاید او هم شرطی برای ازدواج داشته باشد.شیخ موافقت کرد و پیش دخترک رفت. دخترک کافر از شیخ خواست که برای اثبات عشقش به او ، جرعه ای شراب بنوشد. شیخ که فریب خورده بود فورا پذیرفت و جرعه ای که برایش آورده بودند را خورد.
دخترک به خوردن شراب بسنده نکرد و گفت: آخرین شرط من این است که قرآن را جلوی من پاره کنی. شیخ که خود را در یک قدمی ازدواج با دخترک می دید ، شرط آخر او را هم پذیرفت و بعد از اینکه یک جلد قرآن کریم برایش آوردند ، قرآن را مقابل دخترک و پدرش پاره پاره کرد.
ناگهان دخترک ، عصبانی شد و با فریاد خطاب به شیخ گفت: از خانه ما برو بیرون. تو که بخاطر یک دختر به ۳۰ سال نمازت پشت پا زدی ، چه تضمینی وجود دارد که مدتی بعد بخاطر یک دختر دیگری به من که تازه وارد زندگی تو شده ام ، پشت پا نزنی؟!
شیخ که ناکام مانده بود ، با ناراحتی از خانه دخترک کافرخارج شده و سپس برای همیشه شهر را ترک کرد.

 نظر دهید »

انتظار

23 آذر 1397 توسط مريم تركاشوند

? #سلام_آقای_من?
??من چه میخواهم از این عمر ؛
??اگر یک روزی قدمتبر سر این دیده تر بنشیند
پدر مهربان #العجل??
?تعجیل درفرج #پنج صلوات?

 نظر دهید »

داستان اموزنده

23 آذر 1397 توسط مريم تركاشوند

​✨﷽✨
#داستانک
✍پیرمردی که‌ شغلش ‌دامداری‌ بود‌، نقل‌ میکرد:‌‌‌‌‌
✅گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زائیده بود و سه چهار توله داشت و اوایل کار به طور مخفیانه  مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون ‌آسیبی ‌به‌ گوسفندان‌ نمیرساند‌ وبخاطر ترحم‌ به‌ این ‌حیوان‌‌‌‌‌‌‌‌‌ و بچه‌هایش‌، او را بیرون ‌نکردیم‌، ولی ‌کاملا ا‌و را زیر نظر‌ داشتم‌.
⇦این‌ ماده‌ گرگ ‌به ‌شکار میرفت‌ و هر بار مرغی‌، خرگوشی ‌، بره‌ای شکار میکرد و برای ‌مصرف ‌خود و بچه‌هایش ‌می آورد‌. اما با اینکه ‌رفت ‌آمد ‌او از آغل‌ گوسفندان ‌بود، هرگز متعرض‌گوسفندان ‌ما نمیشد‌. ما دقیقا آمار گوسفندان ‌و‌بره های‌ آنها ‌را داشتیم‌ وکاملا” مواظب‌ بودیم‌، بچه‌ها تقریبا‌ بزرگ ‌شده‌‌‌‌ بودند. یک‌بار و در غیاب ‌ماده ‌گرگ ‌که ‌برای ‌شکار رفته‌ بود، بچه‌های ‌او‌‌ یکی ‌از ‌بره‌ها را کشتند! 
⇦ما صبرکردیم، ببینیم ‌چه ‌اتفاقی‌ خواهد افتاد‌؛ وقتی ‌ماده ‌گرگ ‌برگشت ‌و این ‌منظره ‌را دید، به ‌بچه‌هایش ‌حمله‌ور شد؛ آنها ‌را گاز می گرفت و میزد ‌و بچه‌ها ‌سر و صدا و جیغ ‌میکشیدند ‌و پس ‌از آن ‌نیز ‌همان‌ روز ‌آنها را برداشت‌‌ و از ‌آغل ‌ما رفت‌. روز بعد، با کمال ‌تعجب ‌دیدیم، گرگ، یک ‌بره‌ ای شکار کرده و آن‌ را نکشته ‌و زنده ‌آن‌ را از دیوار‌ آغل ‌گوسفندان ‌انداخت ‌رفت‌.»  
⇦این ‌یک ‌گرگ ‌است‌ و با سه‌ خصلت‌: 

درندگی وحشی‌بودن‌ وحیوانیت‌شناخته‌میشود‌

اما میفهمد، هرگاه ‌داخل ‌زندگی ‌کسی‌ شد و کسی ‌به ‌او ‌پناه‌ داد و احسان‌کرد به‌ او خیانت ‌نکند ‌و اگر‌ ضرری‌ به ‌او زد ‌جبران نماید
 ?هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب.!!
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

 نظر دهید »

انتظار

15 آذر 1397 توسط مريم تركاشوند

​? #یازهـــرا_س ?
هر #شب_جمعہ صداے مادر آید از حرم

من تمام عمــر دنبـال صداے #مـــادرم
میـــزند نالـہ بُنَیَّ ڪو لبـاس ڪهنہ اٺ ؟

ڪو سرٺ کو حنجرٺ ڪو یاورٺ ڪو دخترم ؟
بشڪند دسٺ ڪسے ڪه دسٺ بر مویٺ زده

گیسویٺ خاڪے شد و من خاڪ میریزم سرم
هرچہ مےگردم چرا ترڪیب جسمٺ جور نیسٺ

سالهـا دنبـال آن انگشٺ بےانگشتـــــرم
مثل من پیشانیٺ با تیزے سنگے شڪسٺ

درد مےگیـــرد ڪنار تو دوبـــــاره پیڪرم
#شب_زیارتی_ارباب_بی_کفن❤️?

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 28
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

.: کنیز حضرت مادر :.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • انتظار
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس