.: کنیز حضرت مادر :.

  • خانه 
  • صفحه انتظار 

خدا با ماست

21 مهر 1397 توسط مريم تركاشوند

​?از تنهایی گله نکنیم
✍ان الله معنا …همانا خدا با ماست

  

✅انسان موجودی تنهاست. کسی نمی‌تواند از تنهایی و غربت ذاتیش رهایی پیدا کند. خانواده و رفقا تا حدی می‌توانند این تنهایی و غربت را بر طرف کنند ولی غربت انسان هیچ گاه به طور کامل زائل نمی‌شود.

 خدا انسان را طوری آفریده که تنهاییش فقط با خدا بر طرف شود. از غربت و تنهایی گله نکنیم و آن را تقصیر این و آن نیندازیم. 

 نظر دهید »

ولادت

21 مهر 1397 توسط مريم تركاشوند

​امروز ولادت امام باقر علیه السلام است (البته به روایتی).


امام باقر علیه السلام: 
ای جابر! 
آیا كسی كه ادعای تشیع می‌كند همین كه بگوید ما را دوست دارد، كفایت می‌كند؟ به خدا سوگند! شیعه ما نیست مگر كسی كه از خدا بپرهیزد و او را اطاعت كند. 
ای جابر! 
شیعیان ما شناخته نمی‌شوند مگر به نشانهتواضع، خشوع، امانتداری، زیادی یاد خدا، روزه، نماز، نیكی به پدر و مادر كردن، وارسی حال همسایگان،‌ درویشان، مستمندان، بدهكاران و یتیمان، صدق در گفتار، خواندن قرآن، نگه داشتن زبان خود از مردم جز به ذكر خیر، و آنها امین قوم خود در همه چیز هستند.
گویا جابر هم مثل من و شما تعجب می کند و می گوید: ای فرزند رسول خدا، امروز كسی را با اين صفات نمی‌يابيم.  
امام می فرمایند: ای جابر! 
مبادا روش های مردم تو را به این باور برساند كه برای مردم همین كافی است كه بگویند: علی علیه السلام را دوست دارم و پیرو اویم ولی در عمل كوتاهی كند! …در این صورت دوستی او فایده‌ای برایش نخواهد داشت. پس از خدا بترسید و برای خدا كار كنید، به راستی میان خدا و كسی خویشی وجود ندارد، محبوبترین و ارجمند‌ترین بندگان نزد خدا، با تقواترین و مطیع‌ترین آنهاست. 
ای جابر! 
به خدا سوگند جز به اطاعت نمی‌توان به خدا نزدیك شد، با ما برات آزادی از دوزخ نیست و احدی را بر خدا حجتی نیست، هر كه مطیع خداست،‌ دوست ماست و هر كه نافرمان خداست، دشمن ماست، كسی به ولایت و دوستی ما جز با عمل و پارسائی‌ نمی‌رسد. 

 نظر دهید »

حکایت

21 مهر 1397 توسط مريم تركاشوند

حکازت پسر بچه وعالم

? پسر کوچکی بعد از بازگشت به نزد خانواده اش از آنها خواست که یک #عالم دین برای او حاضرکنند تا به 3سوالی که داشت جواب بدهد.

بالاخره یک عالم دین برای ایشان پیدا کردند و بین پسربچه و عالم صحبتهای زیر رد و بدل شد؛
▪️پسربچه: شما کی هستی؟ و آیا می توانی به سه سوال بنده پاسخ دهی؟

?عالم: من عبدالله، بنده ای از بندگان خدا هستم و به سوالات شما جواب خواهم داد، به امید خدا.

▪️پسربچه: آیا شما مطمئنی جواب خواهی داد؟ چون اکثر علما نتوانستند به سه سوال من پاسخ بدهند!

?عالم: تمام تلاشم را میکنم و با کمک خدا جواب میدهم.

▪️پسربچه: سه سوال دارم،

1️⃣ سؤال اول: آیا در حال حاضر خداوندی وجود دارد؟ اگر وجود دارد شکل و قیافه آن را به من نشان بده؟

2️⃣سؤال دوم: قضا و قدر چیست؟

3️⃣سؤال سوم: اگر شیطان از آتش خلقت شده است، پس برای چی او در آخرت در آتش انداخته خواهد شد؟ چون بر ایشان تأثیری نخواهد گذاشت!
❌ عالم کشیده ی محکمی را به صورت پسربچه زد،

پسربچه گفت: برای چی من را زدی و چه چیزی باعث شد که از من ناراحت و عصبانی شوی؟
?عالم جواب داد: من از دست شما عصبانی نشدم و این ضربه ای که به شما زدم جواب هر سه سوال شماست.

▪️پسربچه: ولی من هیچی را نفهمیدم.

?عالم: بعد از اینکه شما را زدم چه چیزی حس کردی؟

▪️پسربچه: حس درد بر صورتم دارم.

?عالم: پس آیا اعتقاد داری که درد موجود است؟

▪️پسربچه: بله.

?عالم: پس آن را به من نشان بده.

▪️پسربچه: نمیتوانم.

?عالم: این جواب اول من بود.همگی به وجود خداوند اعتقاد داریم ولی نمیتوانیم او را ببینیم.

سپس اضافه کرد که آیا دیشب خواب دیدی که من تو را خواهم زد؟

▪️پسربچه: نه.

?عالم: آیا گاهی به ذهنت آمد که من تو را روزی خواهم زد؟

▪️پسربچه: نه.

?عالم: این قضا و قدر بود.

سپس اضافه کرد: دستی که با آن تو را زدم از چه چیزی خلق شده است؟

▪️پسربچه: از گل.

?عالم: وصورت تو از چی؟

▪️پسرپجه: باز از گل.

?عالم: چه چیزی حس کردی بعد از اینکه بهت زدم؟

▪️پسربچه: حس درد داشتم.

?عالم: آفرین، پس دیدی چطور گل بر گل درد وارد میکند، این با اراده خدا انجام میشود،

پس با اینکه شیطان از آتش خلق شده، اما اگر خدا خواست این آتش مکان دردناکی برای شیطان خواهد بود.

 نظر دهید »

حکایت

21 مهر 1397 توسط مريم تركاشوند

​✍داستان_شب 

?واقعا زیبا و تاثیرگذار  از دست ندین

? دزدی که داماد حاکم شد
حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد. در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد. از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد… پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید. در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد. هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ، وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز و دزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم بر. و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود …

جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد  ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت : خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم!

 نظر دهید »

شب بخیر

20 مهر 1397 توسط مريم تركاشوند

​خدایا امشب آرامشی از جنس

فرشته هایت نصیب همه دلها

و شبی آرام و بی نظیر

قسمت عزیزانم بگردان

تا درودی دیگر بدرود ??

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 21
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

.: کنیز حضرت مادر :.

جستجو

موضوعات

  • همه
  • انتظار
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس